سلام،

این مدت یکم فکر کردم راجب چیزای مختلف توی راه، ولی حیف حیف حیف که جایی نداشتم بنویسمشون تو یه جایی و اون فکرا تقریبا از بین رفتن، فراموش شدن.

وقتی میگم کار جدید، منظورم کاری نیست که هیچ کی تو دنیا انجام نداده مثلا D: منظورم کارای خیلی ساده ای هستن که شاید چون تا حالا انجامشون ندادم، الانم بترسم یکم از انجامشون و یه عاملی نذاره که انجامشون بدم،


یه مثال که وجودش انقدر چیز مزخرفیه که به کسی نگفتمش، فاصله داشتن من واقعی با آدمی هست که نشون میدم هستم توی خانوادمون هست! آدمی که از خودم ساختم مثلا یا احساساتی نداره یا در موردش دوست نداره با کسی صحبت کنه یا بروزشون بده، مثلا این آدم آهنگ رو حتی گوش نمیده با صدایی که بقیه هم بشنون:D

یا مثلا آدمی هست که در مورد المپیاد همیشه کار داره و نیاز به تمرکز همیشگی داره:D


یادمه چند روز پیش به مامانم خیلی رندم گفتم که تو این یه هفته 300 تا برگه تصحیح کردم! گفتش که پس کاری که الان داری میکنی همینه؟ بابات سه چهار روزه از من میپرسه که چیکار میکنه این میکائیل این روزا که سرش شلوغه، منم نمیدونستم چیکار میکنی که بهش بگم، در این حد بهم نزدیک نبودن و واکنش بدی نشون میدم موقعی که دارن با من حرف میزنن که سه چهار روزه سوال مثلا براشون پیش اومده که من چیکار میکنم که میگم زیاد بلند حرف نزنین و اینا. و نمیان از من بپرسن!!!!! خیلی آدم هایی هستیم که از هم دوریم و خیلی چیزا رو پنهان میکنیم از هم.

واااقعا این آدمی که ساختم تو خونه از خودم من نیستم، خانوادمون کلا شاید اینجوری نباشه ها! ینی ما 4 نفریم! 3 نفر دیگه شاید دو به دو به هم آدمای نزدیکی باشن، خواهرم راجب روابطش و احساساتش میدونم با مامانم زیاد صحبت میکنه مثلا، ولی من وقتی باشم تو اون جمع احتمالا هیچ صحبت خاصی نشه! اصلا ناراحت نیستم از کسی که چرا برای من چیزی تعریف نمیکننا! چون خودمو میشناسم و اخلاق مسخرمو میدونم. وانمود میکنم این موضوعات برام اصلا مهم نیست، حالا در هر صورت هر سه نفر فاصله دارن از من واقعی، من با هیچ کدوم از اعضای خانوادم مثلا نشستم صحبت کنم راجب یه چیزی که علاقه دارم! خیلیییی عجیبه، من تا حالا شروع کننده ی هیچ برنامه ی بیرونی نبودم!


یکی از کارایی که انجامش باید بدم و قول میدم که بدم شروع کردن یه برنامه تفریحی مه! قطعا یه روز وقت داره که بریم بیرون دو تایی!


یکی از کارهایی هم که انجام دادم و حس خوبی دارم راجبش، گوش دادن یه آهنگ با صدای بلند بود که خوانندش زن بود، میدونم برای n درصد مردم. این چیزی که من میگم بدیهی ترین چیز ممکنه، راستش برای منم تقریبا کار آسونی بود، ولی نکتش این بود که من قبلا این کار رو نکرده بودم، هیچ موقع بلند آهنگ گوش نمیدادم! پس حس خوبی داشتن راجبش و ذوق کردن منطقیه حس میکنم:D این کار رو باید بار ها احتمالا تکرار کنم تا قبحی نمونه براش کاملا.


این از خانوادم، تقریبا موضوع خاصی نموند راجبش به جز بحث ارتباط من با دخترا که در موردش با خانوادم صحبت نکردم تا حالا، و بحث زیادی نیست توش، چون حالا به غیر از یکی از رفیقام مورد دیگه ای نیست که باهاش به طور خاصی در ارتباط باشم و اینا، شاگردام هم که ربطی به موضوع ندارن تقریبا و بحث خاصی راجبشون نیست و خانوادم در اطلاع هستن، پس راجب این موضوع زیاد حرف خاصی ندارم با خانوادم بزنم، اگه یه روز حس کردم که برداشتشون از بیرون گشتن من با یه دختر دیگه برداشت منطقی و درستی هست بهشون میگم که من با این رفیقم در ارتباط هستم. البته واقعا برداشت های اعضای خانوادم منطقی ترین برداشت های ممکن بوده تا حالا، و من صرفا یه درصد خیلی کمی احتمال میدم که اشتباه برداشت کنن حرفمو، یه بخش خیلی زیادی از دلیلم هم برای نگفتن همین فاصله ی آدمی هست که از خودم ساختم با آدمی که هستم!

درمورد احساساتم شاید سختم باشه فعلا با خانوادم صحبت کنم! احساسات من یه چیز بشدت گنگیه فعلا که هیچ نظم و منطقی توش نیست، از یه کسی خوشم بیاد و یه سال هم بگذره بهش احتمالا نمیگم، و تو این یه سال هم نمیکشم بیرون از موضوع:DDD

ولی اگه یه روز یه نظمی توش پیدا شد. یه منطقی چیزی. دوست دارم که حتما خانوادم بدونن راجبش! دوست دارم که انقد به هم نزدیک باشیم که بگم بهشون چه کارایی میکنم و چه کارایی نمیکنم.


از بحث ارتباط من با خانوادم که بگذریم، میرسیم به اینکه من 4 ماه وقت دارم، و توش میتونم کلی کار جدید بکنم، فک میکنم کارای دانشگاهی کردن منطقی نباشه چون سال های بعد میشه انجامشون داد قطعا. ولی سالای بعد وقت خیلی کارهای دیگه نیست!

دوست دارم موسیقی رو امتحان کنم! توش بشدت ضعیف هستم فک کنم (هممم راجب این موضوع تاثیر پذیری من از دیگران هم یادمه فکر کردم این چند روزه و دوست دارم یه پستی بدم راجبش بعدا) و احتمالا توش موفق نمیشم چندان. ولی دوست دارم امتحانش کنم!

دوست دارم با افراد جدید دوست شم، افرادی که احتمالا رندمن و ربط خاصی به المپیاد و کامپیوتر و شریف نداشته باشن! دوست دارم من اقدام کنم برای این کار نه این که صرفا یه دوستی خودش پیدا شه:D

دوست دارم زبانم رو تقویت کنم! نمیدونم هنوز چجوری

دوست دارم تایپ 10 انگشتی یاد بگیرم!

دوست دارم ورزش کنم زیاد! خیلی لذت بخش فک کنم باشه برام،

دوست دارم فک کنم! به یه ثبات فکری برسم! در مورد بعضی چیزا بتونم نظر بدم، مث الان نباشم!


اگه بتونم تا مهر ماه امسال این کار هارو انجام بدم! حس میکنم بزرگ ترین موفقیت زندگیم خواهد بود.

حس بهتری دارم بعد تایپ این متن، حس میکنم فکرم منظم تر شده و نزدیک شدم به اینکه یه برنامه ای واسه آیندم داشته باشم.


مشخصات

آخرین جستجو ها